
فتنه چیست؟
فتنه، جلوهاى از توطئهى دشمنان است ؛ فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح و برای فریب مردم بیان کنند. هدف از ایجاد فتنه ، گمراه کردن مردم است .
باید دشمن را مأیوس کرد
وقتى دشمن مأیوس شد ، یک ملت از شرّ او خلاص خواهند شد .
گناه بزرگی که عده ای مرتکب آن می شوند آن است که دشمن را امیدوار می کنند .
امیدوار کردن دشمن به این معنا است که عده ای شرایطی را به وجود آورند که دشمن درخود این جرأت را پیدا کند که در زمینه هایی دخالت و اظهار نظر کند ، به عبارتی دشمن را امیدوار می کنند که می تواند منفذى در بین مردم ، در بین عوامل گوناگون و...باز کند .
عوامل امیدوار کردن دشمن
زمانی که دشمن احساس کند که مردم از دین و وفاداریشان نسبت به باورهایشان کناره گرفته اند و دیگر با آنان همراه نیستند وحرکتی نخواهند کرد، آن موقع است که به رسیدن اهداف خود امیدوار می شود .
راه مقابله با دشمن
بصیرت یکی از راه های مقابله با دشمن می باشد که می توان آن را شرط لازم اما ناکافی معرفی کرد .
گاهی اوقات دیده می شود افرادی در بسیاری از گمراهی ها حضور دارند ، شناخت لازم را داشته اند اما بر خلاف دریافت خود عمل می کنند .
در حوادث گوناگون ممکن است بصیرت و بىبصیرتى عارض انسان شود ، انسان باید بصیرت پیدا کند .
بصیرت به چه معنا می باشد ؟
بصیرت به معنای این است که انسان در حوادثى که پیرامون او می گذرد و در حوادثى که پیش روى اوست و به او ارتباط پیدا می کند ، تدبر کند ؛ سعى کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحى عبور نکند ؛ به تعبیر امیرالمؤمنین ، اعتبار کند : « رحم اللَّه امرء تفکّر فاعتبر» ؛(نهجالبلاغه، خطبهى 103) فکر کند و بر اساس این فکر، اعتبار کند ؛ یعنى با تدبر مسائل را بسنجد - « و اعتبر فأبصر» - با این سنجش ، بصیرت پیدا کند .
حوادث را درست نگاه کردن ، درست سنجیدن ، در آنها تدبر کردن ، در انسان بصیرت ایجاد می کند ؛ یعنى بینائى ایجاد می کند وچشمش به حقیقت باز می شود .
در اینجا نکته ای وجود دارد وآن این است که : گاهى بصیرت نیز وجود دارد ، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا می کند ؛ اینجا است که این نکته که بصیرت شرط کافى براى موفقیت نیست وتنها می تواند شرط لازم باشد، محسوس تر ظاهر می شود .
نبود عزم و اراده ، عاملی است که باعث می شود فردی با داشتن بصیرت ، باز هم در دام خطا و اشتباه قرار گیرد .
بعضىها حقایق را می دانند ، اما براى اقدام تصمیم نمی گیرند ؛ براى اظهار تصمیم نمی گیرند ؛ براى ایستادن در موضع حق و دفاع از حق تصمیم نمی گیرند .

البته این تصمیم نگرفتن ها نیز عللی دارد :
عافیتطلبى ، تنزهطلبى ، هواى نفس ، شهوات ، ملاحظهى منافع شخصى وگاهی لجاجت .
گاهی فردی یک حرفى را زده است ، می خواهد پاى حرف خود بایستد ، به خاطر اینکه اگر از حرف خودش برگردد ، ننگش می کنند در حالی که در دین گفته شده است : « لعن اللَّه اللّجاج ؛ لعنت خدا بر لجاجت ».