هستی شناسی از منظر قرآن کریم به قلم جعفر ناظم رعایا

شفقنا- مطابق مفاد آیه ۴۹ از سوره الذاریات و آیات دیگر کل هستی مجموعاً و اجزای آن جزء جزء از بزرگترین تا ریزترین آنها هر یک از دو بخش آفریده شده است چنانکه میفرماید: « وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ..» و از تمام چیزها دو جفت آفریدیم- مانند عالم غیب و عالم شهود یعنی هستی پیدا و آشکار و هستی پنهان و ناپیدا و تمام اجزاء بینهایت ریز و درشت آنها مانند آسمان و زمین مرد و زن، مرگ و زندگی، نور و ظلمت، منفی و مثبت، جن و انس، شب و روز … و این آیه مانند تمام آیات دیگر قرآن کریم متکی و مفسر و معطوف به آیات متعدد هستند که علاوه بر اینکه هر آیه معانی مستقلی دارد یکدیگر را نیز ترجمه و تفسیر میکنند. نوع انسان در این خصوص نمونه و ماکت بسیار خوبی است که به لحاظ کلیت از مرد و زن تشکیل شده و از لحاظ جزئیات تمام بخشهای وجودی هریک از زن و مرد از دو بخش تشکیل شده است مانند جسم و روح، چشم و گوش، مجرای بویایی و دستگاه گوارش معده و رودهها و تمام اجزای دیگر بدن. این طرح کاربردی آفرینش از این جهت است که طبق اصل «لیس کمثله شیئی» (هیچ چیزی مانند آفریننده نباشد و نیست) و واحد مطلق بودن مخصوص آفریننده باشد و در عدد هم خداوند شبیهی نداشته باشد.
ازلی وابدی بودن هستی ناشی از آفرینندگی
همیشه آفریدگار طبق اصل: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ آیه ۲۹ از سوره الرحمن؛ همیشه خداوند که آفریننده است مشغول کاری است و چون کار او آفرینندگی و پروردگاری است پس همیشه مشغول کار بوده و هست و خواهد بود چنانکه فرموده است: لا تاخذه سنه ولانوم… آیه الکرسی؛ هیچگاه او را چرت و خوابی نمیگیرد و بنا بر این ازکار آفرینندگی و روزی رسانی و پروردگاری و… غافل نمیماند و لذا از ازل درکار خلاقیت و لوازم آن بوده و تا ابد هم خواهد بود- بنابراین هستی ازلی و ابدی است زیرا ممکن نیست که خداوند باشد و خداوندگاری نکند و آفرینندگی و توابع آن گسترش و توسعه هستی است و چون چنین است هستی ازلی است اما آغازی دارد و نیز هستی ابدی است اما پایانی دارد و آنچه ازلیت و ابدیت آن نه آغازی دارد و نه پایانی آفریننده هستی است. بنابراین فرضیهای که کیهانشناسان وضع کرده و میگویند که اجزای هستی از قبیل کهکشانها و سحابیها پیوسته در جریان توسعه سریع بهگونه گریز از مرکز هستند و سرانجام در پرتگاه نیستی لبریز میشوند توهمی بیش نیست زیرا نه با اصلی که خداوند وضع فرموده است که میفرماید خداوند همیشه مشغول کار است میسازد و نه با منطق و عقل جور درمیآید زیرا اگر پرتگاهی وجود داشته باشد که نهایتاً اجزای هستی در آن لبریز شود بنابراین نیستی یک واژه واهی و بیمعنی است.
کل هستی در حال توسعه است
چنانکه میفرماید وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ…آیه ۴۷ از سوره الذاریات: و آسمان را به قدرت خود برافراشتیم و بى گمان ما [آسمان]گستریم. پس گسترانندگی یکی از صفات خداوند آفریننده است و چون خداوند کامل مطلق است نه چیزی بر او اضافه میشود و نه کاسته میشود او هم همیشه بوده، هست و خواهد بودو همیشه مشغول کار است پس همیشه در حال گسترانندگی هستی است و چون هستی همیشه بیانتها بوده و هست اما چون برای خداوند که توانایی مطلق است هیچ کاری ممتنع نیست انتهای بیکران هستی نیز به لحاظ کیفیت و کمیت، غیب و شهود، زمان و مکان و هرگونه خصوصیات دیگر در حال گسترش است . آیه ۲۱ از سوره الحجر نیز با آیه فوقالذکردر ارتباط است که میفرماید : وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ؛ و هیچ چیز نیست مگر آنکه منابع و گنجینههاى آن نزد ماست و ما جز به مقدار معین فرو نمىفرستیم
و این مایه تعجب و توجه است که گنجینه هستی دیگر چگونه چیزی است؟که نزد خداوند است و وسایل و لوازم توسعه هستی در آن انباشته و ذخیره شده است که پیوسته به کار توسعه هستی رسانیده میشود -به آن مقداری که خداوند اراده میفرماید.
اصل دوگانگی هستی کل هستی بر اساس اصل تزویج
چنانکه در آیه ۴۹ ازسوره الذاریات میفرماید : وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ و از هر چیزی زوجی آفریدیم بهاین منظور که شما بندگان متذکر این اصل بشوید. و چون زوج داشتن هر چیزی برای تأثیر و تأثر است، توالد و تناسل یعنی زاد و ولد است، هستی هم که ظاهرا یک چیز است و در واقع مرکب از دو چیز است که عالم غیب و شهود هستند این زوجهای متقارن بر یکدیگر تأثیر میگذارند و باعث توالد و تناسل و توسعه خانواده هستی میشوند و چون چنین است پس گنجینههای هستی که نزد خداوند هستند و از آن هرمقداری که اراده میفرماید بر هستی کلاً و بر اجرای آن جزء جزء افزوده میشود و هستی گسترش مییابد همان اصل تزویج است -یعنی خداوند هستی را چنین آفریده است که بر اساس خواست او پیوسته در حال توالد، تناسل، گسترش و افزایش اجزاء خانواده خود باشد.
هستی و زندگی؛ نهانی و آشکاری آن
کل هستی نیز مانند اجزای آن مرگ، زندگی، خواب، بیداری و بروزدارد چنانکه فرموده است یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ آیه ۱۰۴ از سوره الأنبیاء روزی آسمان را مانند طوماری که برای نوشتنیهاست در هم میپیچید و آن چنان که آغازش کردیم برش میگردانیم؛ این وعدهای است که بر عهده گرفتهایم و بر اساس آن عمل میکنیم. بنابراین هستی موجود در سرآغاز آن مانند طوماری عظیم بههم پیچیده بوده که از هم بازش فرموده و در پایان این دوره گشوده شدن و گسترش یافتن باز همانند طوماری روی هم پیچیده میشود و تا مدتی که خداوند میداند چقدر طولانی است بحالت خواب یا مرگ باقی میماند و سپس به گونهای که خداوند میداند شروع به باز شدن یعنی بیداری و زندگی مجدد میکند و این خوابیدنها و بیدار شدنها و زندگی و مرگ برای هستی از ازل تاکنون تکرار شده و از این پس نیز تا ابد تکرار خواهد شد.
اصل جابجایی، تبدیل و تبدل غیب و شهود
هر دو بخش هستی خوابیدن و بیدار شدنها یا مرگ و زندگی هستی موجود مربوط به این بخش از هستی است که ما شاهد آن هستیم و عالم شهود نامیده میشود و در حقیقت نیمی از هستی است و نیم دیگر آن که عالم غیب است نیز به نوعی دیگر زنده و فعال است و بهنوعی دیگر تغیر پیدا میکند و جایگزین هستی موجود میشود که حالت غیب و نهانی پیدا میکند چنان که فرموده است: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ.آیه ۴۸ از سوره ابراهیم. یعنی زمانی میرسد که زمین به چیزی دیگر- غیر از اینکه اکنون هست- تبدیل میشود (و همینگونه آسمانها نیز تبدیل میشوند) و در وضعی جدید در برابر خداوند یگانه و مسلط بر همه چیز پدیدار میشوند. بنابر مفاد آیه مذکور اصل تبدیل و تبدل بر هر دو بخش هستی حاکم است و به نوبت جابهجا میشوند زیرا براساس اصل تزویج که مانند اصول دیگر بر کل هستی حاکم است ممکن نیست که عالم شهود به عالم غیب مبدل شود و در عالم غیب تبدل بر قرار نشود زیر ا در اینصورت عالم غیب یک هستی یگانه میشود و در برابر یگانگی خداوند قرار میگیرد که ممتنع وناممکن است. از تعاریف مذکور این تعریف قابل درک و بیان میشود که چون اصل تبدیل و تبدل بر کل هستی حاکم است اجزای آنرا نیز شامل میشود و بنابراین ما هم که از اجزاء زمین یعنی عالم شهود هستیم در تغییر حالت آن متغیر میشویم و در آینده وارد عالم غیب میشویم و اجزای عالم غیب وارد عالم شهود میشوند یعنی عالم غیب و شهود پیوسته متغیر و جابهجا میشوند – تغییراتی که هر یک در باره زمانهای غیر قابل احتساب–که تنها خداوند از طول مدت آنها آگاه است صورت میگیرد.
گسترش و تکامل هستی
کل هستی و اجزای آن که هر دو عالم غیب و شهود هستند پیوسته در حال گسترش همهجانبه هستند – چنانکه در آیه ۴۷ سوره الذاریات میفرماید : وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ آسمان را با دست و توانایی خاص خود آفریدیم و ما گسترش دهنده آن هستیم و در آیه ۲۱ سوره الحجر نیز فرموده است وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ : و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه اى معین فرو نمى فرستیم.
حرکت و جنبش هستی
و خداوند در آیه ۸۸ سوره النمل میفرماید: وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ؛ کوهها را میبینی و آنها را جامد و ثابت به حساب میآوری در حالی که آنها مانند ابرها در حرکت هستند -این نظام آفرینش خداوند است که «همه چیز را » بر همین اصل حرکت داشتن آفریده و استوار کرده است و او به کارهایی که میکنید آگاه است– یعنی شما را زیر نظر دارد و شاهد است که در برابر اطلاعات و امکاناتی که به شما میدهد چه کاری انجام میدهید؟ بنا بر این هستی کلا و اجزای آن جزءجزء همه و همیشه در حال حرکت و جنبش یعنی کوشش و پویش هستنند هر چند ما به چشم خود نمیبینیم چنانکه برای مثال هر قطعه از اجزاء هستی را در نظر بگیریم ظاهراً ثابت به نظر میرسند در حالی که همه از ذراتی تشکیل شدهاند که مرکب از الکترونها و پروتونها هستند که هر یک شتابان در مدارهای مخصوص به خود در حال گردش هستند و همین اتمها در جمع مثلا زمین، سیارات ثوابت را در منظومه شمسی که نمونه بزرگی است از اتمهای مذکور تشکیل میدهند و منظومههای بسیار و کهکشانها را تشکیل میدهند و آنها نیز پیرامون یک مرکز کهکشانی در حرکت و چرخش هستند -چنانکه در آیه ۴۲ سوره الأنبیاء میفرماید و کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ یعنی تمام اجزای هستی در مداری مخصوص بخود شناورند.
ادراک و عقل و اختیار
کل هستی مستقلاً و تمام جزئیات آن از ریزترین اجزاتا بزرگترین آنها هر یک مستقلاً و در جمع مشترکا دارای ادراک، عقل، اختیار و در مقابل، دارای تکلیف و عمل و جزا و پاداش هستند چنانکه در آیه ۷۲ از سوره الأحزاب میفرماید: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا – ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود . از اینکه میفرماید آسمانها و زمین و کو هساران از پذیرفتن امانت و مسئولیت مهم و ناشی از امانتداری خودداری کردند به خوبی روشن میشود که آنها کلاً و نیز جدا جدا دارای ادراک و تدبر و اختیار هستند که از روی شناخت دقیق و تدبر لازم و کامل آزادانه از قبول امانت خودداری کردهاند چون دانستهاند که عرضه کردن خداوند امانت را جزء تکالیف فطری و تشریعی نیست و بنابراین رد یا قبول آن اختیاری است که اگر نپذیرند مسئولیت و مکافات ندارند و اگر بپذیرند و از عهده برآیند پاداشی بزرگ دارند اما از ترس از عهده بر نیامدن از زیر بار قبول مسئولیت بزرگ و خطرناک شانه خالی کردهاند. علاوه بر این آیات بسیار دیگری هست که بهخوبی روشن میکند که همه اجزای هستی دارای ادراک و عقل و اختیار هستند مانند اینکه کراراً فرموده است همه چیز خداوند را پرستش و تسبیح میکند ولی شما انسانها تسبیح گفتن آنها خداوند را نمیفهمید –
و یا در آیه ۲۱ از سوره فصلت میفرماید: وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ و به پوست [بدن] خود مى گویند چرا بر ضد ما شهادت دادید مى گویند همان خدایى که هر چیزى را به زبان درآورده ما را گویا گردانیده است و او نخستین بار شما را آفرید و به سوى او برگردانیده مى شوید و لذا از تکالیف ماست که شاهد گفتار و کردار شما باشیم تا در موقع لازم در حالی که به سوی او برمیگردید گواهی دهیم. از این که خداوندگفتار پوست و سایر اعضای انسانها را نقل میکند که نوعی تایید است و میفرماید: أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ تأکید میفرماید که خداوند همه چیز را ناطق میآفریند- وکل هستی و اجزای آن جزیی از «همه چیز» هستند و مشمول همین اصل قرار میگیرند. این نیز روشن است که نطق ناشی از درک، تدبر، تعقل و اختیار است و لذا همه چیز دارای این خصوصیت خاص است.
ادامه دارد
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن . . .